۹- شایدم اشتباه!

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
الف.کاف دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:54 ق.ظ http://open-area.blogsky.com

خدایا٬ آره؟!
یاغی راست می‌گه؟!

خدایا میشه بهترین مصلحت رو توی همین چیزی که یاغی ازت می‌خواد قرار بدی و دعاش رو مستجاب کنی...

خدایا میشه لطف و مهرت رو نشون بدی و خیلی خیلی زود کارش رو راه بندازی که تو پست بعدی بیاد ازت تشکر کنه...

خدایا ما ضعیف‌ایم... خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم از ضعف‌مون ِ که به دین و خالق رو میاریم اما بعد به خودم می‌گم آره... چرا که نه... ما همه‌مون نیازمند خالق‌ایم اما خدا نکنه خودمون رو نیازمند مخلوق ببینیم و به جای خالق‌مون به مخلوق‌هاش و توانایی‌های اونا ایمان بیاریم...

خدایا بدجوری منتظر اجابتم... برام خیلی مهم شده... به خاطر خودت برام مهم شده... به خاطر خودت...

خدایا دست‌های معجزه‌گرت رو بهمون نشون بده...


آمین یا رب ‌العالمین.

. . .

الف.کاف دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:57 ق.ظ http://open-area.blogsky.com

کامنت قبلی برای «خدا» بود...
بذار جوابش رو خودش بده...
ایمان دارم که جواب میده...

می‌دونی من همین جوری به اینجا نرسیدم! من عمر نوح ندارم که صبر ایوب داشته باشم!! با اینهمه خیلی وقتِ صبر کردم! خیلــــــــــی وقت ِ !


11 سال تو صبر بودم! این روزا حالم خیلی بد ِ

خودم خیلی تلاش کردم ولی همه‌ش خوردم به درِ بسته! دیگه بریدم!
گفتم که من از حکمتش و از مصلحتش سر درنمیارم!
باشه... اینا رو برات گفتم که بدونی از رو کم‌ طاقتی حرف نزدم...

hhz سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:34 ق.ظ http://hhz.blogsky.com

و این نشانه ایست برای اهل ایمان!!

نمی‌دونم!!

سپیده چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ب.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

باهات موافقم...
خیلی زیاد...
چه طوری دلش میاد؟ مصلحت٬ حکمت٬ خواست خدا٬ اون دنیا...
باورشون ندارم...
اگه هر چی پیش میاد حکمت خدا باشه و درستیش ثابت شه که همه‌ی آدمها باید در نهایت با احساس خوشبختی بمیرن٬ پس چرا اینجوری نیست...
خودمم ناراحتم از از دست دادن اعتقادم به خدا٬ ولی متاسفانه روز به روز بیشتر شک می‌کنم که خدا می‌شنوه حرفام رو...
گفتی صبر ایوب نداری٬ ولی من اگه بهم بگه ۱۰ سال دیگه خواستت رو می‌دم و مطمئن باشم که می‌ده بی‌هیچ اعتراضی این ۱۰سال رو تحمل می‌کنم ولی تحملی که ندونی بعدش رسیدنی هست یا نه...

ممنون بابت نظرت.جواب اون رو همون تو وبلاگم می‌دم:)

منم می‌گم چطور دل مهربونش طاقت ناله‌های مارو داره! ضجه‌هایی که از سر ناتوانی می‌زنیم!
دقیقا! چرا هیچ‌کسی خوشحال نیست!
من گفتم صبر ایوب ندارم چون 11 سالِ صبر کردم و التماس و... چون نمی‌دونم تا کی باید صبر کنم! می‌ترسم اصلا هیچوقت اون روز نرسه! یعنی راستش‌رو بخوای صبرمم تموم شده!
تو جواب کامنت من نوشته بودی: می‌گن دعای دیگران در حق آدم بیشتر اثر داره... دلم از این می‌سوزه که این دعا بیشتر مربوط به دیگرونِ و من اینهمه وقتِ منتظر مهربونیشم!

خسته‌ام خیلی خسته!!

خواهش می‌کنم... اومدم بخونمش:)

ساندی دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ب.ظ http://blueesky.blogsky.com

سلام
منم گاهی اوقات به خاطر اتفاقت تلخی که برام میفته و مشکلاتی که پیش میاد از خدا دلگیر میشم و بهش میگم چرا...اما مدتیه دارم به یه نتیجه ایی میرسم و اون این هست که گاهی اتفاقاتی تو زندگی میفته که تو اون مقطع برای ما ناراحت کننده هست اما در آینده میفهمیم که به نفعمون بوده!!من الان فهمیدم که نباید به خدا برای هیچ کاری اصرار کرد چون خدا اونچه که به صلاحمون هست رو حتما بهمون میده...
گفته بودید از قدیمیها هستی اما من نشناختمت میشه بیشتر راهنمایی کنی.
ممنون

سلام
راستش‌رو بخوای منم خیلی چیزای دیگه هست که واگذارش کردم به خودش و می‌تونم بفهمم که بی‌حکمت نیست که روا نمیشه حاجتم... اما... شایدم اینم همون طور ِ

میام می‌گم
خواهش می‌کنم

الف.کاف شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:32 ب.ظ http://open-area.blogsky.com

سلام...

چرا ما به شما کمی علاقمند شده‌ایم خانوم یاغی؟!
شما می‌دانید؟!

کاش کمی بیشتر می‌نوشتید...
کاش قدیمی‌هایتان را می‌دانستیم نشانی...

(کاش من برم درس بخونم نیام اینجا فضولی تو کار مردم!!)

سلام
من فقط می‌دونم دل به دل راه داره! همین

دلم می‌خواد بنویسم...

قدیمی‌هایم فقط اشعار شاعران است و بس!
من برعکس خیلی‌ها که وبلاگ نوشتن‌رو بعد از مدتی وبلاگ‌خوانی شروع کردند! وبلاگ نوشتن رو فقط به قصد یاد گیری شروع کردم... بعد که احساس کردم می‌خوام از خودم بنویسم اومدم اینجا...

(فضولی نیست... بچه‌ها کنجکاون ؛))

ساندی پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:08 ب.ظ

نمیدونم باورت میشه یا نه!...اما وقتی کامنت اولت رو دیدم از روی آدرس تقریبا حدس زدم کی هستی..می خواستم بیام و ازت بپرسم اما گفتم شاید اون اسم رو نباید اینجا بگم...
بعدش اومدم و کامنت گذاشتم و چقدر خوشحالم که حدسم درست بود...
خوشحالم که برگشتی:*

آره چرا باورم نشه...
:-*

الف.کاف جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:59 ب.ظ http://open-area.blogsky.com

چرا این شکل رو گذاشتی؟؟؟
چی شد؟؟؟

من هنوز منتظر بودم ببینم اون قادری که می‌گن قادر مطلق ِ چیکار می‌کنه؟؟؟

بیا بهم بگو چی شده... اگه میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد