۲۵

حال من بد نیست غم کم می­خورم 

کم که نه هر روز کم کم می­خورم 

آب می­خواهم سرابم میدهند 

عشق می­ورزم عذابم می­دهند 

گاه بر روی زمین زل می­زنم 

گاه بر حافظ تفال می­زنم 

حافظ دیوانه فالم را گرفت 

یک غزل آمد که حالم را گرفت: 

ما ز یاران چشم یاری داشتیم  خود غلط بود آنچه می­پنداشتیم!