۱۱

 

تنهای بی‌‌‌‌سنگِ صبور

خونه‌‌ی سرد و سوت و کور

توی شب‌هات ستاره نیست

موندی و راهِ چاره نیست

اگر که هیچ‌کس نیومد

سری به تنهاییت نزد

اما تو کوهِ درد باش

طاقت بیار و مرد باش

طاقت بیار

طاقت بیار

۱۰- مثلِ همیشه

.::. کسی می­دونه که انگیزه رو از کدوم فروشگاهی می­تونم بخرم؟! احتیاج دارم به کمی انگیزه برای درس خوندن!!

.::. اگه کسی هدفش رو گُم کنه، کجا می­تونه دنبالش بگردِ؟!

.::. نمی­دونم تا کی می­تونم با  این ماسک زندگی کنم!

.::. برس به دادم خدا... تو مرداب زندگی دارم غرق می­شم...

.::. اعتماد به نفس ندارم، حتی  برای نوشتن در این‌جا! خنده‌دار است: خودم را دیگر هیچ قبول ندارم!          

۸- سراب!

 

یه هدفی داری واسه خودت، برنامه ریزی می‌کنی و با خودت میگی بسم‌ا... میری جلو و خوشحالی! چون هر روز که میگذره حس می‌کنی داری بهش نزدیک میشی! حالا سالیان زیادی از اون روز میگذره!

طبق برنامه‌ات دیگه باید به چشمه‌ی پرآبی که دورنماشو داشتی میرسیدی! اما نهایتا یه سراب جلوت می‌بینی! اونوقتِ که نوشتن و گفتن و گریه کردن، هیچ‌‌کدوم تسکینت نمیده! دیگه نا نداری ادامه بدی! میشی یه آدم سرگردون! بهتر ِ بگم یه دیوونه! دو روز حالت خوبه، سه روز بد!! و متاسفانه زندگی ادامه داره! نمی‌دونی باید چیکارکنی! بَرات نگرانم!! نمی‌دونم می‌تونی اینجوری ادامه بدی یا نه؟!

۷- شُکـــر...

 

ای سپیدترین شکوفه‌ی درخت گیلاس، و ای بهترین ترانه بر لب رود، تو وسیع‌ترین اقیانوسی هستی که روزگار تا به حال به خود دیده، چون سینه‌ات جایگاه هفت آسمان درد است، ای محکم‌ترین تکیه‌گاهم دوستت دارم ...

 

 

                 

 

مادر ِ عزیزم امروز بعد از دو سال بی تفاوتی که خود نمی‌دانم از کجا آغاز شد و مرا از تو تا این حد دور کرد! دوباره فهمیدم که تو بزرگترین هدیه‌ی خدایی... برای بودنت خدا را هزاران مرتبه شاکرم!!

پانوشت: المیرای عزیزم ممنونم از دعوتت خانومی...   

۶- مهربان‌ترینی!

سکوتت در برابر درخواست کمک، یک علامت سئوال (؟) بزرگ در ذهنم بوجود می‌آورد!  

سرم سنگین می‌شود نمی‌گویم!!  

کفـــر می‌شود!  

من هم سکوت می‌کنم!!!  

من هم تحمل می‌کنم!!!  

با این تن رنجورم!  

با این قلب مجروحم!

۵-!

 

قلم را برمی‌داری!

پُری از حس‌های مبهم!!!

نمی‌دانی چه بنویسی؟!

کلمات در سرت می‌چرخد!!!  

۴- نمی‌دونم!

یه سئوالی هست بیشتر وقتا، مخصوصا وقتی کانکت هستم و دارم تو سایت‌های مختلف می‌تابم می‌آد تو ذهنم! دلم می‌خواد بدونم چند درصد کسایی که وارد دنیای مجازی می‌شن به سایت‌های س ک س ی سر می‌زنن!

دوست دارم بدونم واقعا دیدن عکس یا خوندن داستان و... از این دست چه لذتی رو به این افراد می‌د‌ه؟!!

اینجای دنیای مستی و راستی ِ من ِ! پس بذارید این رو هم بگم، من یکبار (فقط یکبار!)  یه سایت رو به معرفی یه دوست باز کردم، وقتی دیدم سایتِ داستان‌های  س ک س ی هست!!! خواستم قبل از لود شدن کامل صفحه‌رو ببندم! بعد وسوسه شدم که نه!! بذار باشه ببینم چی هست حالا!!! بگذریم که بیشتر از 3-2 تا از داستان‌هاشو نتونستم بخونم!! و جالب‌تر اینکه بعد از اون به همه‌ی عالم و آدم بدبین بودم!! حالا من موندم که غریزه‌ی جنسی‌رو چطور بعضی‌ها با خوندن داستان و دیدن عکس به اصطلاح خودشون ارضاء می‌کنن! یعنی واقعا دیدن و خوندنِ اینجور چیزا اینقدر لذت داره برای بعضی‌ها!!

 

پانوشت1: دلم می خواد به چیزایی‌رو اینجا بگم! یه سئوالایی‌رو هم بپرسم!! اشکالی نداره که؟!

پانوشت۲: من اصلا با مطالعه برای داشتن اطلاعاتی که بلاخره یه روزی لازم می‌شه! و حتی اعتقاد دارم به اینکه با اطلاع بودن تو این زمینه‌ها واقعا برای داشتن زندگی موفق‌تر ضروری ِ! و آدم اُملی هم نیستم!